Persian Articles

ردپای هنر ایران در فرهنگ هند (قسمت اول)

 

نامه فرهنگ، فصلنامه تحقیقاتی در مسائل فرهنگی و اجتماعی، سال سوم، شماره دوم و سوم، شماره مسلسل 10/11، تابستان و پاییز 1372، صص. 130-137

 

 

 

 

19.  ردپای هنر ایران در فرهنگ هند (قسمت اول)

تاكنون در مورد ارتباط ايران و هند سخن بسيار گفته شده و مقالات و كتب متعدد برشته تحرير در آمده است. ولي جاي تاسف است كه اين قرابت و يگانگي ديرينه كه پشتوانه همنژادي و همديني و همزباني عصرها و ادوار را دارد و قدمت آن به پيش از اسلام، بعهد وداها و اوستا باز مي گردد، مدتهاست در زير غبار زمان و فتنه اغیار مستور مانده و نام «هندوستان» بجاي تداعي رايحة مطبوع الفتهاي عميق ديرينه، بوي فاصلة قرون و اعجاب ناشي از ابهام ناشناخته اي در اذهان تداعي مي كند. واقع اينست كه هيچ دو ملتي در عرصه تاريخ باندازة ايران و هند اتصال و اشتراك و همدلي و الفت نداشته اند.

براي درك ميزان ارتباط اين دو قوم در پيش از اسلام، كافي است بتاريخ همزيستي آرياييان نظر افكنيم و بمقالاتي كه در خصوص قرابت ميان زبان و مضامين اوستا (كتاب ديني ايرانيان باستان) و وداها (مجموعه كتب ديني هنديان) مراجعه كنيم. نفس اين واقعيت كه محققان براي دست يافتن بمضامين اوستا و خواندن خط دين دبيره پهلوي از سنسكريت (خط و داها) بهره جسته اند و اينكه اشتراكات بي شماري ميان مضامين اين دو كتاب ديني و شخصيتهاي ذكر شده در آنها وجود دارد، خود از يگانگي و اتصال كهن اين اقوام حكايت مي كند. و اما در خصوص هنر گفته اند كه هر هنري فرزند زمان خويش است. اشتراكات هنري ميان دو ملت را مي توان نشات گرفته از وجود خصائل فرهنگي و ذوقي مشترك دانست. آثار اين عهد عمدتاً بحجاري و مجسمه هاي سنگي محدود مي شود. اگر شيوه هاي حجاري تخت جمشيد را با آثار سنگي عهد آشوكا (حدود سال 500 پيش از ميلاد) قياس كنيم بارتباط تنگاتنگ آنها پي مي بريم. گفته مي شود كه هنرمندان سنگتراش ايراني در اين ايام به هند آمده اند و حجاران هندي اين شيوه حجاري را از آنها آموخته اند و بسياري از آثار سنگي خلق شده در اين عهد نيز بدست هنرمندان ايراني تراش خورده است. بسياري از اين آثار هنوز هم در موزه هاي مختلف ديده مي شود. سمبل ملي كشور هند يكي از سرستونهاي عهد آشوكاست كه چهار شير را كه چهره بچهار جهت جغرافيايي دارند؛ بعنوان سمبل سيطره امپراطور آشوكا بر كل آفاق نشان مي دهد. هنر شناسان بر اين عقيده اند كه اين سر ستون كه امروزه تصوير آن آذينبخش سربرگها، اسناد دولتي و اسكناسهاست بدست تواناي هنرمندان سنگتراش هخامنشي ساخته شده و يا اينكه زير نظارت مستقيم ايشان حجاري شده است.

نفوذ اسلام در شبه قارة هند :

اسلام در طول تاريخ و عرض جغرافيا در ادوار مختلف به شبه قاره وارد شده است. اولين ارتباط اسلام با هند در زمان صدر اسلام از طريق تُجّاري بود كه بجنوب هند، جايي كه امروزه ايالات كرالا، تاميل نادو و كارناتاكا قرار دارد، وارد شدند. از برخي مساجد باقي مانده در كرالا كه قدمتشان بقدمت دين مبين اسلام است، مي توان باين واقعيت پي برد.

علي رغم اينكه ابتدايي ترين تماس هنديان با مسلمانان از طريق اعراب بوده، ليكن اين ارتباط اوليه در شكل گيري فرهنگ اسلامي در شبه قاره تاثير چنداني نداشت، بلكه اهالي شبه قاره بيشترين تاثير را از ايرانيان پذيرفتند.

در اوايل قرن يازدهم ميلادي حملات مكرر سلطان محمد غزنوي باعث تضعيف حكام راجپوت كه بصورت ملوك الطوايفي در شمال شرقي هند حكم ميراندند، گرديد ولي از آنجا كه جنگ و عداوت نه تنها راه بر آميزش و قرابت فرهنگي هموار نمي كند، بلكه سدي در مقابل رشد عواطف و دوستي و مودت است. اين حملات نيز از جهت فرهنگي بي ثمر بود و تا دو قرن بعد، يعني قرن سيزدهم ميلادي، آثار قابل ملاحظه اي از نفوذ و اختلاط فرهنگي در هند در دست نيست.

اولين بارقه هاي فرهنگ اسلامي را در شبه قاره مي توان در ايام عهد سلطنت سلاطين دهلي (1526-1192 ميلادي) مشاهده كرد. از ابنيه عظيم بجاي مانده در اين عهد، چون قطعه تعلق آباد، مقبره غياث الدين تغلق و برخي آثار موجود در «مهر ولي» واقع در دهلي مي توان بغناي فرهنگي و قدرت سياسي نظامي اين سلاطين پي برد. سلاطين دهلي روياي ايجاد حكومتي واحد براي كل هندوستان را در سر مي پروراندند، ليكن از آنجا كه همواره از جانب مغولها از سوي شمال و شمال غربي مورد تهديد قرار مي گرفتد، هرگز نتوانستند حوزه حكومت خويش را تا بيش از فلات دكن گسترش دهند.

 

بخشي از نقاشي : شاهزاده هاي خانه تيمور

منتسب به عبدالصمد مورخ 5 0-1545 آبرنگ غير شفاف بر روي كتان

ابعاد = 108* 5/108 سانتيمتر

موزه انگلستان، لندن

 سلاطين دهلي گرچه هندي الاصل نبودند ولي با هنديان از در دوستي در آمدند و منشأ خدمات ارزنده اي بودند. از مدارك بدست امده از مورخان و وقايع نگاران در مورد دربار دهلي چنين بر مي آيد كه نظام سياست حقوقي و اجرايي در دوران سلطنت دهلي منتج و متاثر از شرايط اجتماعي هند بود. حكام هندي با اثبات وفاداري خود بسلطان وقت مجاز بودند در فعاليتها و تفريحات درباري چون شكار، چوگان، نبرد با حيوانات و ... كه بسياري ريشه درفرهنگ راجپوت داشت، شركت كنند. رفته رفته گروه كثيري از هندوها بزبان فارسي گرايش يافتند. بدان سخن گفتند و از آداب و رسوم غني و دلپذير ايراني تاثيرها پذيرفتند. عده اي از بزرگان و اشراف زندگي تحت حكومت حاكمان مسلمان را با رضايت پذيرفتند و بسياري از هندوها مقامهايي در نظام اجرايي حكومت كسب كردند.

بتبع اين مؤانست و مقاربت گروهي باسلام مشرف گشتند. اين تشرف گاه از طريق ازدواجها و آميختگيهاي خانوادگي رخ مي داد و در برخي موارد نيز موفقيتهاي حرفه اي، توفيق در تجارت و تقرب بدستگاه دولتي هم عامل پذيرش اسلام بود.

 

بخشی از نقاشی: شاهزاده های خانۀ تیمور

منتسب به عبدالصمد مورخ 50-1545

آبرنگ غیر شفاف بر روی کتان

ابعاد = 108*108.5 سانتیمتر

موزه انگلستان، لندن

البته اين حقيقت را نبايد از ديده دور داشت كه معنويت و عرفان از ديرباز با جوهره مردم اين مرز و بوم آميخته بوده و اعتقاد به «گوروها»[1]‌ و «سانياسي ها»[2] زمينه را براي پذيرش «پير» و «شيخ» كه در فرهنگ مسلمانان جاي داشت فراهم ساخته بود. اعتقاد صوفيان مسلمان برياضت، عشق عارفانه بخدا‌ و رغبت و تمايل بي حدشان بشعر و موسيقي نوعي نگرش عاطفي و احساسي را در دين طرح مي نمود كه اين خود تاثير مهم در جلب و جذب هندوان به دين اسلام ايفا كرد.

 اعتقاد بوحدت وجود و فناء في الله خود موجب رشد بيش از پيش آيين بكتی[3] كه قرابت زيادي با صوفيگري دارد، گشت و در مقابل آيين بكتي نيز تاثير بسزايي در شكل گيري صناعات شعري صوفيان هند گذاشت. اوج تبلور اين آميختگي و امتزاج را مي توان در شخصيت و اشعار شاعر بنام هند «كبير» (1518-1440) مشاهده نمود. مي گويند «كبير» هندو متولد شد، مسلمان رشد يافت و همواره مذهب عشق و از خودگذشتگي و وحدت وجود را كه مافوق هر تفرق و چند گانگي و تضاد است، تعليم و ترويج نمود.

در كنار اين انتقال و امتزاج فكري و شعري، هنر خطاطي، كتاب آرايي و تذهب نيز كه در قرن 13 ميلادي در ايران و مصر بحد والايي از زيبايي و ظرافت رسيده بود، توسط سلاطين اسلامي همراه با دين اسلام به هندوستان وارد شد. البته حمله تيمور در اواخر قرن 14 موجب محو بسياري از آثار خلق شده در طول دو قرن اول حكومت مسلمانان گشت ولي باحتمال قوي مي توان گفت كه سلاطين مسلمان روش نقاشي روي كاغذ را با وارد كردن كاغذ از ايران جايگزين نقاشيهاي هندويي و چيني[4] نمودند كه بشيوه سنتي بر سطح برگ درختان نخل كشيده مي شد. در ايام حكومت تغلقها و دو دمان لودي (1526-1451) آتلیه ها و كارگاههايي در دربار برپا گرديد كه در آنها از متون فارسي و عربي رونوشت و نسخه هاي جديد تهيه مي شد و حاشيه و صفحات آنها بروش سنتي ايرني نقاشي، تذهيب و تزيين مي شده است.

افزون بر هنرهاي مربوط به كتاب اين امرا با خود طرحها و ايده هاي نوي آوردند كه بعدها در فضاي هند شكل گرفت و عينيت يافت. گنبدها، طاق نماها و مناره ها براي معماران هندي اشكالي نو و بديع بود. نوع تقسيم فضا تا پيش از اين عهد صرفاً براساس طاقهاي ساخته شده از ستونهاي افقي صورت مي گرفت. مسلمانان اصول بنا كردن طاقهاي قوسي و ضربي را به معماران هند آموختند ولي اين تاثير يكجانبه نبود و معماران مسلمان در كنار همكاران هندي خود در ساخت بناها مبتكرانه طرحهاي افقي و منحني را در هم آميختند. ظهور اين شيوه نو از مهمترين نتايج اين آميزش فرهنگي بود كه بعدها متكامل شد و بعنوان سبك معماري هندو – اسلامي هويت مستقلي يافت. تلفيق فرمها و نقوش در معماري هندو – اسلامي بيش از هر هنر ديگري مجسم كننده ويژگي و طبيعت چندگانه اعتقاد و زيست هندويي و اسلامي است كه در ايام «سلطنت دهلي» ظهور نمود.

مغولهاي فرهنگ دوست :

لفظ مغول براي ما ايرانيان موجي از بربريت و خونخواري را در ذهن تداعي مي كند و قتل و غارت هاي چنگيزخان را بياد مي آورد. اما نام مغول در هند همواره با احترام ياد مي شود، چه امپراطوران مغول هند گرچه از نواده هاي چنگيزخان بودند، ليكن در گذرشان از ايران بسيار متاثر از فرهنگ و هنر غني اين كشور شدند و آنهايي كه به هند رسيدند و سلسله مغوليه بابري را مستقر نمودند، افرادي بودند فرهنگ دوست و هنر پرور. خدمات مغولان ايراني شده بعرصه نظام، سياست، فرهنگ، ادب و هنر هند چون صفحاتي زرين در كتاب تاريخ فرهنگ هند مي درخشد.

همانگونه كه ذكر آن گذشت، سلاطين دهلي علي رغم سعي فراوان نتوانستند هند را از تماميت سياسي آرام و متعادل برخوردار كنند. در اواخر «عهد سلطنت» افغانهاي سلسله لودي[5] تحت فرمان اسكند لودي و ابراهيم لودي امپراطوري بزرگ ولي نا آرامي را در هند تحت سلطه داشتند. محدوده اين ملك وسيع از شمال تا ساحل رود سند و تا مرزهاي بنگال و از جنوب تا رود چنبل[6] گسترش داشت. حكام هندو در اكثر نواحي شمالي حاكميت خود را از دست داده بودند. تنها راجپوتها[7] در ايالت راجستان توانستند علي رغم تجزيه هاي قبيله‌اي، مشاجرات خانداني و نزاعهاي منطقه اي استقلال خود را حفظ نمايند. در دكن وضع بدتر از اين بود و سلاطين «بهمني» كه خود وارثان «سلطنت دهلي» بودند در نتيجه منازعات داخلي در اوايل قرن شانزدهم منقرض گشته و جاي خود را به ايالات مستقل كوچكتري دادند.

 

قطعه ای از خط عبدالرشید دیلمی در موزه ملی هند

در سال 1526 ظهیرالدين محمد بابر از شاهزادگان مسلمان مغول كه از نوادگان تيمور و چنگيز بود، سلطان ابراهيم لودي را در نبرد پاني پت[8] شكست داد و خود را حاكم هند اعلام كرد. ارتش كوچك ليكن دلير او با شهامت بر سپاه عظيم صد هزار نفري شاه لودي فائق آمد. يك سال بعد بابر با سپاه عظيم تري كه از ائتلاف حكام راجپوت تشكيل شده بود، مجدداً درگير شدو اين بار نيز توانست پوزه دشمن را بخاك بماند. اين نبرد مهم آخرين اميد راجپوتها را براي استقرار نظام مستقل و برتر مبدل بيأس كرد و باستقرار حكومت مغولان در دهلي انجاميد. بابر بهنگام مرگش در 1530 ملكي را زير سلطه داشت كه از سوي مشرق تا بدخشان و كابل و از آنجا تا پنجاب و مرزهاي بنگال گسترده بود.

 

به همراه خويش مگر چقدر كفن خواي برد

يك كتيبه بر روي كاشي به رنگهاي آبي فيروزه اي مربوط به قرن هفدهم ميلادي به خط نستعليق؛ متعلق به منطقه مُلطان پاكستان كنوني.

بازي سرنوشت :

فرزند بابر، همايون، در سال 1530 بر تخت نشست، ليكن ايام حكومت او كه تا 1556 بطول انجاميد، از لحاظ سياسي و قدرت نظامي وضع بسيار نامطلوبي داشت. بطوريكه آنچه پدر با شهامت و خون دل بدست آورده بوده فرزندش رفته رفته به باد داد و بخش مهمي از اين امپراطوري عظيم بدست شير شاه سوري از مخالفان سركش افغاني كه بنحوي وارث قدرت «سلطنت دهلي» بود، افتاد. همايون چنان از جانب شير شاه تحت ف شار قرار گرفت كه بناچار بسال 1544 براي مدتي به ايران گريخت. شاه طهماسب صفوي كه در اين ايام عنان حكومت را در ايران بدست داشت و در تبريز بسر مي برد. بگرمي از اين امپراطور تبعيدي مغول استقبال نمود، در دربار خود او را با عزت پذيرفت و بوي وعده مساعدت و پشتيباني براي بازپس گيري قدرت از دست رفته داد. اما هيچكس در آن زمان حدس نمي زد كه اين شكست ظاهري باعث رشد جوانه هاي دوران طلايي هنر هند گردد كه :

خداگر ببندد زحكمت دري          زرحمت گشايد در ديگري

همايون كه علي رغم ضعف زمامداري در هنر دوستي و ادب صاحب ذوق بود. در دربار شاه طهماسب با هنرهاي تجسمي ايران آشنا شد و شديداً دلباخته اين آثار گشت. اشتياق او به هنرهاي ايراني چنان عميق بود كه در سال 1554، هنگامي كه توانست دوباره قدرت حاكميت هند را بدست گيرد، دو نقاش نامي ايران به نامهاي «مير سيد علي» و «عبد‌الصمد» را از درباره ايران بهمراه خود به هند برد و بدين ترتيب آخرين يافته ها و پيشرفتهاي هنري ايران در زمينه مينياتور، خوشنويسي، تذهيب، استفاده از براده و برگ طلا در تزئين حاشيه صفحات، صحافي و جلدهاي روغني به هندوستان وارد شد. نقاشي «شاهزادگان خانه تيمور» كه به «عبدالصمد» منتسب است و در موزه انگلستان نگاهداري مي شود، قديمي ترين اثري است كه توسط اين هنرمند براي نصير الدين محمد همايون دومين امپراطور مغول هند ترسيم گشته است. بسياري از نقاشيهاي ديگر اين دوره نيز نفوذ بي شبهه هنر خط و نقاشي ايراني را با ثبات مي رساند (تصوير 2). از همين نقطه است كه نطفه دوره طلايي هنر هند منعقد مي گردد. اين نطفه پرورش مي يابد و در عصر زمامداري امپراطوران بزرگ و هنر دوستي چون اكبر شاه و نوه اش شاه جهان شاه باوج خود مي رسد.

اكبر شاه كه بحق اكبر كبير لقب يافته، فرزند همايون شاه بود كه در سن 14 سالگي در سال 1556 بر تخت سلطنت نشست و قريب به نيم قرن يعني تا سال 1605 ميلادي بر عرصه پهناور هند حكم راند. او كه ذاتاً شخصي خوش فكر، تيزبين، مدبر و مدير بود با درايت و اقتدار سرزمينهاي موروثي بابر را كه پدرش بواسطة بي كفايتي سياسي از دست داده بود، باز پس گرفت. گرچه اكبر سومين امپراطور مغول بود ولي او را بحق مي توان ستون خيمه عظيم اين امپراطوري ناميد. اكبر شاه عامل موثر وحدت بخش امپراطوري عظيمي است كه بيش از نيمي از سرزمين وسيع هند را در بر داشت. هم او بود كه محيط را براي شكل گيري آداب و رسوم و فرهنگهايي كه تاثيرات آن هنوز هم باقي است، فراهم آورد. از ابتكارات وي ايجاد قرابتهاي سببي ميان مسلمانان و فرقه هاي مختلف مذهبي چون مسيحي، بودايي و هندويي بود. تجلي اين سياست فرهنگي بكر را مي توان در ازدواج وي با يكي از شاهزادگان راجپوت مشاهده كرد. اين وصلت راه نفوذ وي را در ميان قبايل راجپوت كه در جنگاوري و دليري شهره خاص و عام بودند و هنوز هم بهمين خصلت ستوده مي شوند گشود. بدين ترتيب امراي اين قوم دريچه هاي دل بر مهر امپراطوري مغول گشودند و گردن بخدمت او نهادند. اين استراتژي فرهنگي ثمرات بسيار ارزنده اي در برداشت بطوريكه بزودي كل ايالت راجستان و در پس آن ايالات گجرات و بنگال سر باطاعت از دولت مركزي فرود آوردند و اكبر در سن سي و چهار سالگي بر كل هندوستان شمالي، از منطقه سند تا دهانه رود گنگ و از هيماليا تا كوههاي وينديا[9] در سر حد سرزمين دكن تسلط كامل يافت.

امپراطوري مغول كه بعدها توسط جانشينان اكبر ادامه يافت بچنان قدرت و عظمتي رسيد كه آوازه افسانه اي آن حتي در اروپاي معاصر شنيده مي شود. اين هيبت و جبروت همه مخلوق اكبر بود. مسلماً در مورد تاثير حكام مغول، شخصيتهاي متفاوت و استعدادهاي بارز شاهان آن هيچ سندي معتبر تر از آثار هنري كه بامر و سفارش ايشان پا بعرصه وجود نهاده، وجود ندارد.

 

امپراتور جهانگیر در حال وزن کردن شاهزاده خرم

از نسخه مصور توزک جهانگیری

عهد مغول 15-1610

نقاش: مانوهو

در طي 140 سال، از زمان اشغال هند توسط بابر تا مرگ نوه او شاه جهان 4 تذكره و كتاب و تاريخچه زندگي ذي قيمت آنها انتشار يافت. تذكره تاريخي «بابرنامه» بزبان تركي بقلم بابر «توزك جهانگيري» يا خاطرات جهانگيري بزبان فارسي و بقلم جهانگير، از جمله بهترين و مفيدترين شرح حال نگاريهاي فردي تاريخي محسوب مي شود. دو تذكره ديگر عبارتست از «آئين اكبري»(بفارسي) بقلم ابوالفضل علامي تاريخ نگار صاحب فضل دربار اكبر و «پادشاه نامه » گزارش دقيق و رسمي وضعيت ايام حكومت شاه جهان بقلم عبدالحميد لاهوري از شاگردان «ابوالفضل».

«بابرنامه» كه شرح وقايع و جزئيات زندگي بابر، امپراطور اول مغول است در زمان اكبر شاه توسط مترجمان دربار وي بفارسي ترجمه و توسط هنرمندان آن دربار با ظرافت بسيار مصور گرديد. شرح احوال اكبر شاه كه به «اكبر نامه» نیز شهرت دارد به امر شخص امپراطور در آلبومهاي سلطنتي مصور گرديد. در اين سلسله اسنا‌د و مدارك لشكركشي هاي قهرمانانه وي ثبت گرديده و در ضمن علاقه و گرايش او را به تقريب ميان اديان و فرهنگهاي مختلف چون هندوليزم، ديت زرتشت، مسيحيت و يهوديت، كه تاثير مهمي در ايجاد اوضاع اجتماعي مطلوب و شيوه مناسب اداره اجرايي كشور داشت، بتصوير كشيده شده است.

 

كتاب «خاطرات جهانگيري» ناخودآگاه و غير مستقيم نمايانگر علايق، گرايشها و عطش بي حد و وصف جهانگير به حوادث، مردم و حتي اشياء اطراف وي است. جهانگير شاه اشتياق زايد الوصفي مجمع آوري حيوانات و اشيا و آثار هنري نادر داشت و باين مضمون در توزك جهانگيري تاكيد شده است.

نسخه سلطنتي «پادشاه نامه» آخرين تاريخ مصور و معتبر مغولهاست. متن اين كتاب و تصاوير موجود در آن گرچه صرفاً بوقايع و حوادث با اهميت حكومتي و درباري و وصف و ترسيم لشكرکشيهاي عظيم عهد شاه جهان منحصر گشته، ليكن از نظم و اقتدار و سليقه و ظريف بيني او حكايت مي كند.

 

بازدید سعدی از یک معبد هندویی

از نسخه مصور بوستان سعدی

نقاش: بیشنداس بخط میر علی الحسینی

آبرنگ غیر شفاف روی کاغذ به ابعاد 17.5*28.6 سانتیمتر

موزه هنری فوگ، دانشگاه هاروارد آمریکا

دوره حكومت شاه جهان شاه بعنوان اوج رشد هنري در عصر طلايي فرهنگ و هنر هند كه با اكبر كبير پي ريزي شده بود، ثبت گرديده است. دربار شاه جهان مركز حمايت از متحقّقان، عرفا، شعرا و هنرمندان بود. اكبر شاه علي رغم بي سوادي، از شم و درك و ذوق فرهنگي و هنري عميقي بهره مند بود. در اوقات فراغت از مشاورانش مي خواست تا كتب تاريخي و فرهنگي را برايش قرائت كنند و او بدقت گوش فرا مي داد و پندها مي گرفت. وي هميشه به شعر و هنر اهميت مي داد و هنرمندان و شعرا را حمايت مي كرد و مي ستود. هنر پروري در خانوادة اكبر اصل بود و شاه جهان نوه اكبر كبير زير نظر بزرگترين و عزيزترين همسر اكبر، رقيه سلطان بيگم پرورش يافت. شاهزاده خرم كه بعدها شاه جهان لقب يافت، در ايام جواني تحت تعليم استادان مختلف بزبانهاي فارسي، تركي و عربي آشنا شد و درسهايي در خوشنويسي گرفت. شاه جهان نيز بدنبال سنت پدران خويش تاسيس كتابخانه ها، تاليف و بازنويسي نسخ خطي، نقاشي و معماري را تشويق كرد. آثار معماري بنا شده در ايام زمامداري او چون قلعه سرخ دهلي، قلعه لاهور، قلعه آگرا و از همه مشهورتر تاج محل، مقبره افسانه اي ممتاز محل همسر محبوب شاه جهان در زمره عالي ترين آثار معماري اسلامي و برجسته  ترين آثار معماري در سراسر جهان شهرت دارد. هنر خطاطي اسلامي نيز در اين عصر مورد عنايت خاص قرار گرفت. در ميان سبكهاي موجود در هنر خط چون نسخ و ثلث و تعليق و نستعليق كه در ادوار قبل كم و بيش رايج بود، در عهد شاه جهان سبك نستعليق كه ابداع ايرانيان است، فراگير گشت و در نتيجه هزاران نسخة خطي بخط زيباي نستعليق از اين عصر بجاي مانده است. استادان بي نظيري چون عبدالرشيد ديلمي، معروف به رشيدا در اين دوره بر عرصه هنر خط درخشيدند و آثارشان آذين بخش موزه هاي جهان گشت. (شكل 4)

در اينجا اين نكته مهم شايسته ذكر است كه اسلام از طريق ايران و بواسطه زبان فارسي به هند معرفي شد و لذا همان تاثير را كه عربي و خط ثلث و نسخ در مساجد و مقابر و اماكن مذهبي ايران دارد، در شبه قاره فارس و خط نستعليق داراست. پس خط فارسي در ميان مسلمانان هند همواره با دين اسلام و عرفان مرتبط بوده است و خانواده سلطنتي و شاهزادگان از ايام كودكي تحت نظر استادان بعنوان فريضه بفرا گرفتن خوشنويسي مي‌پرداخته اند. بهترين گواه اين مدعي قطعه اي بخط زيباي تعليق است كه بدست شاهزادة فاضل، محمد دارا شكوه نوشته شده و اكنون در بخش نسخ خطي موزه ملي دهلي نگاهداري مي شود. آثار مينياتور ظريف و مجلل دوره مغول نيز كه فرزند مينياتور ايراني است، از آثار برجسته دوره حكومت حكام مسلمان است. اين سبك كه آميخته اي از مينياتور ايران و خصائل فرهنگي بومي شبه قاره است، بعدها بصورت سبك مستقلي بنام سبك مينياتور مغولي در عالم هنر شهرت يافت.

نفوذ آميختگي هنري هند و ايران بمقوله معماري و هنرهاي تجسمي منحصر نمي گردد، بلكه در وادي شعر و ادب چنان گسترده و عميق است كه مجال ذكر آن در اين مقال نيست. همين قدر بايد بدانيم كه سرزمين هند براي ادبا و شعراي ايران چنان مجذوب كننده بود كه بسياري از اين افراد به هند مهاجرت نمودند و در اين سرزمين عجيب رحل اقامت افكندند. كليم كاشاني شاعر معروف ايراني از جمله اين دلباختگان است و شيدايي او را نسبت به هند در ابيات زير مي توان حس كرد.

 بجز هند آرزويي نيست در دل روزگاران را

تمام روز باشد حسرت شب روزه داران را

 وي هنگامي كه بعلت فوت يكي از بستگان مجبور بسفر به ايران شد، چنين نوشت :

اسير هندم وزين رفتن بي جا پشيمانم

كجا خواهد رساندن پرفشاني مرغ بسمل را

 زشوق هند زان سان چشم حسرت برقفا دارم

 كه رو هم گر براه آرم مي بينم مقابل را

 آميزش ادب فارسي با حال و هواي عجيب و غني اين ديار موجب ظهور سبكي در شعر پارسي گشت كه بسبك هندي شهرت دارد. ديوان صائب تبريزي بهترين نمونه اشعار اين سبك است. اين اختلاط موجب ظهور شعراي هندي پارسي گويي چون امير خسرو دهلوي، ميرزا غالب، ميرزا محمد قتيل و ... گشت كه خود در عرصه ادب فارسي داراي شأن و مرتبه والاييند.

مطالبي كه در سطور فوق ذكر آن گذشت، چون قطرۀ كوچكي است در مقابل اقيانوس بيكران فرهنگ مشترك هند و ايران. جاي تاسف است كه اين همه اشتراك كه مايه اصلي اتحاد و درك دو جانبه و زمينه احياي دوستي ها و مودتهاي كهن است. اين گونه متروك مانده و جاي آن دارد كه اولياي امور ارباب فضل و اهل هنر در زدودن غبار از آيينه زلال اين معرفت كمر همت بربندند و كالبد فرتوت الفتهاي ديرينه را جواني و طراوت و روحي نو بخشند.



[1] Guru ، گورو در فرهنگ هندویی به مقتدا و مرشد اطلاق میشود.

[2] Sanyasi، سانیاسی بمعنی زاهد و تارک دنیاست.

[3] Bhakti

[4] مذهب جین Janism از مذاهب هند است که در کناز بودیزم بعنوان عصیانی علیه سیطرۀ برهمنیزم در دین هندویی ظهور کرد. معبود این فرقه مهاویر نام دارد که معاصر بوداست. از تعالیم این مذهب تساوی میان اقشار اجتماع است و نظام طبقاتی موجود در هندویئزم را نمی پذیرد.

[5] Lodi

[6] Chanbal

[7] راجپوتها Rajputs قبایل سلحشور مقیم ایالت راجستان واقع در هند شمالیند که از لحاظ ترکیب آناتومی، چهره و حتی آداب و سنن و پوشاک، مشابه بلوچ های ایرانند. این فرقه به مردانگی، شهامت و جنگاوری شهرت دارند و هنوز بهمین صفت ستوده میشوند.

[8] Panipat

[9] Vindya

Read 5205 times