Persian Articles

ماندالا تجلي ماوراء الطبيعه در هنر ديني هند

“Mandala: Manifestation of Supernatural World in Indian Sacred Arts”

Faslnameh-i- Honar, The Art Quarterly, New series, No: 46, Winter 2001

7.ماندالا تجلي ماوراء الطبيعه در هنر ديني هند

مقدمه :

در ميان هنرهاي ملل مختلف كه از تاريخ و فرهنگ طولاني و غني برخوردارند، شايد هنر هند بيش از ديگر هنرها رنگ و بوي ماوراء الطبيعي داشته باشد. هنر هند اساساً هنري ديني – اساطيري است. عناصر نمادين اين هنر هر يك به نحوي از انحاء به ذكر وجهي و ساحتي از وجوه بي كران و ساحت هاي متفاوت عالم باقي مي پردازند.

در باب عنوان مقاله يعني «تجلي ماوراء الطبيعه در هنر ديني هند» شايد توضيحي كوتاه مفيد واقع شود. در اين كه دين با ماوراء طبيعت ارتباط دارد ترديدي نيست، ولي در اين كه آيا هر «هنر ديني» به معني تجلي ماوراء الطبيعه در هنر است مي بايست قدري تامل كرد. لفظ «هنر ديني» در طول تاريخ طيف وسيعي از آثار هنري را در بر گرفته است. برخي از اين آثار به واقع در خور صفت «هنر قدسي» هستند، و بعضي ديگر به توصيف وقايع مرتبط با تاريخ دين، ذكري از قديسين و رخدادهاي مهم زندگي آنان و موضوعاتي از اين قبيل پرداخته اند. حجم وسيعي از آثار هنري ديني از سنخ اخير هستند كه نمي توان آنها را «تجلي ماورالطبيعه در هنر» ناميد.

پس به اعتباري ماوراء الطبيعه با ساحت مقدس ديني – و نه رخدادهاي تاريخ دين – مربوط مي شود. در اينجا سخن ما مربوط به همين وجه ماورا الطبيعي دين است كه سعي داريم تجلي اين ساحت را با جلوه هاي گوناگون آن تحت يك نظام بندي ارائه نماييم.

 

دين و اسطوره

هنگامي كه از هنر ديني هند سخن به میان مي آيد، لاجرم عالم اساطير مطرح مي گردد، چرا كه اسطوره و دين در هند در هم آميخته اند و قابل تفكيك نيستند. از اين روست كه در بسياري از متون لفظ اسطوره (Myth) با كلمه مقدس (Sacred) هم معني و مترادف آمده است. اين انطباق معاني به واسطه ارتباط عالم اساطير با جهان فوق انساني است، و اين يعني دين. عجيب نخواهد بود كه در فرهنگي بسيار كهن چون فرهنگ هند، دين و اسطوره ها از يكديگر جدا نشدني باشند. اديان با وجود شريعت، نظامي خاص به زندگي مردم بخشيده اند، و اساطير با ارتباط با افسانه ها و جادو، سعي در ارائه تصويري از عالم غير مادي به انسان ها دارند. پيكرة اساطير از ماجراها، وقايع و داستان هايي تشكيل شده كه روابط ساكنين عالم ماوراالطبيعه را تبيين مي كند. اما مقياس آن ها مقياسي لايتناهي است و به همين ترتيب است كه انسان مي تواند در عالم فاني خود را با عالم باقي اساطير مرتبط كند. به عبارت ساده تر عالم اساطير بي نهايت شده عالم ماده است و موجودات عالم اساطير «صورت نوعي» (Archetype) و باقي ساكنين عالم ماده هستند.

هنر ديني هند

هنر ديني هند، همچون ديگر هنرهاي ديني، طيف بسيار وسيعي از آثار را در بر مي گيرد كه برخي از آن ها را شايد بتوان هنر قدسي ناميد. از آنجا كه بررسي طيف كامل و تقسيمات مندرج در هنر ديني هند – كه به واسطه حضور خدايان كثير بسيار پيچيده است – در قالب يك مقاله ممكن نمي نمايد، ما در اينجا سخن خود را به معرفي يك وجه خاص از اين هنر، كه به اعتقاد نگارنده در زمرة ناب ترين هنرهاي قدسي قرار مي گيرد، و با نظام ازلي هستي مرتبط است، و ماندالا نام دارد، محدود مي نماييم.

مفهوم ماندالا

ماندالا (Mandala) لفظي است سانسكريت و از لحاظ لغوي به معناي دايره است. اين لفظ به عنوان اسم خاص به اشكال هندسي مربعي شكل اطلاق مي شود كه در سنت ديني هندويي و بودايي به عنوان هندسه مقدس، مبناي ساخت معابد و طرح هاي هنري رمزگونه ديني قرار گرفته و مي گيرد. (تصوير شماره 1).

 

شکل 1- پلان استوپای بارابادور، در قالب ماندالا

به ماندالا، به عنوان يك نماد بصري، در متون باستاني هند اشاره شده است. اين نمادها جايگاه مهمي در عرفان، تشريفات و مناسك ديني، خصوصاً در هندوئيزم (Hinduism) و بوديزم (Buddhism)، همچنين در لامائيزم تبتي (Tibatan Lamaism) و بوديزم باطني (Esoteric Buddhism) ژاپن دارد.[1]

طرح ماندالا می تواند دو بعدي (روي كاغذ، حرير و ...)، سه بعدي (مجسمه) و يا بزرگتر به صورت معماري مثل برخي از معابد كه طرح و ساخت و در جزئيات نيز از ماندالا پيروي شده باشد. ماندالاها همواره از هندسه محكم و تقارني استوار برخوردارند. اين نقوش نمادين داراي يك محور مركزي و جهت هاي مشخص جغرافيايي بوده، و معرّف نقشه نظام كائنات مي باشند. مركز ماندالا، نمادي است از ستون كيهاني (‌Cosmic pillar) كه محور چرخ هستي، شيرازه نظام كائنات و محل استقرار رب الارباب است. اجزاء ديگر ماندالا، معرف ارتباط اجزاء گوناگون و لايه هاي مختلف هستي با محور مركزي است.

ریشه طرح ماندالاها به آن وجه از تفكر و باورهاي انساني باز مي گردد كه براي كائنات، نظامي دقيق از پيش طراحي شده قائل است. ماندالا كوششي است در يافتن طرح اصلي كائنات (عالم كبير)، و تلاشي است در انطباق و ارتباط آن با انسان (عالم صغير). از آنجا كه اين نگرش به هستي وجه اشتراك بسياري از سنن ديني است، لذا گرايش به سوي هندسه اي متقارن و مستحكم به عنوان نقشه كيهان (Cosmogram) منحصر به يك قوم و يك سنت ديني نمي تواند باشد. ايده متجلي و منسجم نقشه كيهان را مي توان در بناي زيگورات هاي بين النهرين نيز مشاهده نمود. زيگورات ها قديمي ترين شكل به جاي مانده از هندسه مقدس در قالب بنا به شمار مي روند.

محققين در چين – قبل از گسترش بودنيزم – نيز طرح هاي هندسي ماندالا گونه اي يافته اند، اما عمده ترين و اصلي ترين مفاهيم و اشارات مربوط به ماندالا مربوط به هند باستان است. قدمت ماندالاهاي هندي به عهد ودايي (1500 تا 500 ق.م) باز مي گردد.

 

ماندالا و مناسك قرباني

در عهد ودايي،[2] «قرباني» از مهم ترين مناسك ديني به شمار مي رفته است. مراسم قرباني در دوران ودايي بر روي مذبح هاي به شكل ماندالا – به عنوان نمادي از كيهان و زمان كيهاني – برگزار مي شده است. مذابح مذكور در وسط يك فضاي مقدس بر روي دايره اي جادويي قرار داشته است. دستور العمل هاي مربوط به ساخت قربانگاه هاي ودايي در متون تايتير یاسامهيتا (Taittiriya Samhita 5.4.11) باودهايانا شولواشاسترا Baudhayana) (Sulvasastra و آپاستهامبا شولواشاسترا) (Apasthamba Sulvasastra) درج گرديده‌اند.[3]

معروفترين طرح قربانگاه طرحي به شكل شاهين است كه مربوط به مراسم آگني كایانا Agni cayana مي باشد. در طرح قربانگاه از اشكال «مثلث» و «چرخ» نيز استفاده مي‌شده است. همه اين اشكال از يك طرح اصلي به نام كاتوراشراشيناسيت (Caturasrasyenacit) كه به شكل شاهين و متشكل از شبكه مربع هاي كوچك مي باشد – برگرفته شده است. (شكل 2)

 

شكل 2- طرح مذبح كاتوراشراشيناسيت به شكل شاهين

شکل 3- مشخص کردن جهات شرقی و غربی

طرح يك ماندالاي خاص، بستگي مستقيم به هدف و نوع خاص قرباني داشته است.

 

 

ماندالا و معبد

معبد، محل حضور خدايان است و لذا مكاني مقدس شمرده مي شود. طرح معبد مي بايست همواره مويد تقديس آن مكان باشد. تقسيم بندي آن بايد چنان دقيق باشد كه حضور خدايان را موجب گردد، تا اينكه نيايشگر بتواند از طريق آن خود را با جان جهان به يگانگي برساند. معبد، محل اتصال عالم كبير و عالم صغير است.

در كتاب واستوشاسترا (vastusastra) كه كتاب دستور العمل معماران براي ساخت معابد محسوب مي شود تجويزات مشخصي براي ايجاد طرح هاي هندسي ارائه شده است. معماران ابنيه ديني هند، به جاي استفاده از يك طرح محيطي، معبدي را كه مي خواهند بسازند بر طرح مربعي متشكل از شبكه مربع هاي كوچك تر (واستوماندالا Vastumandala) رسم مي كنند.

روش ساخت: پس از انتخاب محدودة كلي معبد، تيري در وسط صحن افراشته مي شود. بر فراز اين تير ريسماني بلند مي بندند و با گچ يا زغالي كه به انتهاي ريسمان بسته شده – همانند پرگار – دايره اي به مركز تيرك و شعاع مورد نظر رسم مي كنند. رسم اين دايره به منظور مشخص كردن جهت هاي شرق و غرب است. دو نقطه (نقطه تلاقي سايه با محيط دايره در جهات مشرق و مغرب) را به هم متصل مي كنند و محور شرقي – غربي به دست مي آيد. (شكل 3)

آنگاه هر يك از اين دو نقطه را مركز قرار داده و به شعاع خط مذكور دو قوس رسم مي كنند. تقاطع اين دو قوس جهات شمال و جنوب را مشخص مي كند. (شكل 4)

شكل 4- مشخص کردن جهات شمالی و جنوبی

شكل 5‌- دایره و مربع نهایی بر اساس جهت های دقیق جغرافیایی

شكل 6- ثلاثه اعظم: آسمان،انسان و زمین.

تصوير 7- سواستيكا (چپ گرد و راست گرد)

 

 

با تكرار همين قوس ها در جهات شرقي و غربي و اتصال نقطه هاي تلاقي دايره، مربع و اقطار اصلي را مطابق با جهت يابي هاي دقيق ترسيم مي كند (شكل 5‌)

دو شكل اصلي حاصله از طرح اخير عبارتند از : دايره و مربع. اين دو شكل معرف نمادين آسمان و زمين هستند. «‌دايره» مظهري است از پهنه نامحدود و بي انتهاي عالم معنا كه با آسمان بي كران مرتبط است، و «مربع» كه كامل ترين شكل مادي است و چهار جهت جغرافيايي را در خود متجلي مي كند، با زمين ارتباط دارد و معبد كه اين دو طرح اصلي را در خود دارد مبين اتصال دو عالم است.

از تقاطع اقطار مربع و اتصال قوس ها، نقش صليب (دو خط متقاطع با زاويه راست) پديد مي‌آيد، كه معرف واسطه اصلي اتصال آسمان و زمين – يعني انسان – است. اين سه شكل (دايره، مربع و صليب) در شرق دور نيز تداعي كننده اشارات مهم كيهاني هستند و «ثلاثه اعظم» خوانده مي شوند. (شكل 6)

سواستيكا : نقش صليب شكسته (سواستيكا Swastika) كه از قديم الايام در سنت ديني هند وجود داشته، از لحاظ مضمون با همين خطوط متقاطع رابطه دارد. (تصوير 7)

سواستيكا: عبارت است از يك صليب با خطوط هم طول كه بر انتهاي آن ها خطوط ديگري عمود شده اند. صليب بدون خطوط انتهايي شكل ساكن و ايستا دارد، در حالي كه با افزودن اين خطوط (همگي در يك جهت – يا در جهت چرخش عقربه هاي ساعت يا در سمت مخالف آن) فرم حاصله داراي نوعي انرژي چرخشي مي گردد. از يك سو زواياي راست و خطوط مستقيم مربع، سنگيني و نقل زميني را تداعي مي كنند، و از سوي ديگر پتانسيل چرخشي نهفته در كليت شكل (سواستيكا) به دايره، بي وزني، و گردش بي پايان ادوار هستي در كيهان اشاره دارد؛ و هر دوي اين ها در يك تقاطع (انسان) به يكديگر مي رسند.

برخي از مراجع، قدمت و منشا فرم سواستيكا را به قوم آريايي باز مي گردانند، ليكن قدمت اين نماد در شبه قاره هند به پيش از ورود آرياييان، يعني به تمدن دره سند[4] (2500-1750 ق.م) باز مي گردد. نمونه هايي از اين نقش در مهرهاي كشف شده از موهنجودارو[5] به دست آمده است.[6]

Swastika لفظي است سانسكريت متشكل از su به معناي نيكي و خير، asti به معني «آن هست» (asti با «هست» و «است» فارسي هم ريشه و هم معني است و مراد از سواستيكا تاكيد بر وجود قطعي چيزي است) و ka پسوند توصيفي است. سواستيكا درلفظ، مبارك داشتن ورود چيزي و خوش آمدگويي به آن است و شكل سواستيكا نيز از نمادهاي مقدس هند به شمار مي رود. سواستيكا به صورت آشكار يا نيمه آشكار در طرح ماندالا موجود است و مي توان آن را آمادگي پذيرش عالم معني، و خير مقدمي بر خدايان دانست كه با قرار گرفتن در كرسي هاي خود در مواضع مختلف ماندالا، به آن قداست بخشيده و آن را متبرك مي سازند.

واستوپوروشا ماندالا (Vastu purusha Mandala) :

به ساخت معبد باز مي گرديم. مربعي كه با تعيين جهان دقيق – به طريقي كه توصيف آن گذشت به دست مي آيد، خلاصه طرح تقديس شده معبد به شمار مي رود. اين طرح اشاره‌اي رمزي به قرباني شدن پوروشا (نخستين فرد) است.

لفظ سانسكزيت پوروشا (Purusha) به معناي «شخص» (person) يا انسان (man) است. پوروشا اولين موجود جهان يا آن خويشن (Self) ازلي است. در متون «اساطيري - مذهبي» هند چنين توصيف شده است كه خدايان (Devas) اين اولين فرد هستي را قرباني مي كنند و در نتيجه از قسمت هاي گوناگون بدن او اجزاء مختلف جامعه انساني (Varnas) پديد مي‌آيد.[7] در نقشه واستوپوروشا ماندالا[8]، جسم پوروشا، مطابق با آيين مناسك ودايي قرباني شده است. سرش در جهت مشرق، پاها به سوي مغرب و دستانش به جانب شمال و جنوب قرار گرفته اند. (تصوير 8) اين مربع خود به شبكه اي از مربع هاي كوچك تر تقسيم مي شود.

جمعاً حدود 32 نمونه ماندالا وجود دارد كه به دو گروه اصلي «ماندالاهاي زوج» و «ماندالاهاي فرد» تقسيم مي شوند.

در ماندالاهاي فرد، مبناي ترسيم مربع 9 خانه (3*3) است و در ماندالاي زوج، مربع چهارخانه مبنا قرار گرفته است. (تصوير 9)

رايج ترين ماندالاها عبارتند از : ماندالاهاي 64 خانه (8*8) و ماندالاهاي 81 خانه (9*9) (تصوير 10)

ماندالاهاي زوج كه به طبقه برهمنان[9] منسوب است فاقد خانه مركزي است.

فضاي مثبت و منفي اين اشكال چنان به يكديگر وابسته اند كه تشخيص اصل از فرع ميسر نيست، اگر اساساً اصل و فرعي مطرح باشد.

در سنت شمارش ديني هند اولين عدد زوج صفر است، و در ماندالاي زوج به ‌«نقطه» يا «صفر» مركزي بر مي خوريم كه هنوز «خانه» نشده است. اين همان بذر بي شكل و بي هويتي است كه همه هويت ها و اشكال از آن سرچشمه مي گيرند.

 

تصوير 8- طراحی نمادین از جسم پوروشا در قربانگاه

تصوير 9- مربع 4 خانه مبنای ماندالای زوج، مربع 9 خانه مبنای ماندالای فرد.

 تصوير 10- چهار نوع واستوپوروشا ماندالا. دو ماندالای فوقانی، فرد(81 خانه)و ماندالاهای تحتانی، زوج(64 خانه) می باشند.

تصویر 11- تقابل میان نیروهای خیر و شر که مهمترین عامل توازن در کائنات ایت در بسیاری از نمادهای شرقی دیده میشود.

اين صفر در خود بارور يك زوج است، يعني نيروهاي مذكر و مونث را در خود به وحدت رسانده، نيروي باروري، كه نتيجه اتحاد دو قطب مذكر و مونث است، در اين نقطه مركزي متجلي مي شود.

صفحه شطرنج، اين بازي هندي، نيز يك ماندالاي زوج 64 خانه است. در اين بازي، ما شاهد نزاع دو سپاه با نيروهاي برابر هستيم. اين دو سپاه سفيد و سياه را مي توان به شب و روز تشبيه نمود، كه در نتيجه كشمكش ميان آن ها – كه متناوباً به پيروزي هر يك ختم مي‌شود – چرخ جهان به گردش در مي آيد. از سوي ديگر اين دو سپاه معرّف دو نيروي خير و شر هستند. باز هم برابر نيروهاي شر و خير مبين اين مطلب است كه هستي براي ادامه خود نياز به درگيري تضادها دارد.

در تبيين مطلب فوق شايد اين توضيح روشنگر باشد كه تفكر ديني هندويي خير و شر، يا به عبارت دقيق تر نيروي نور (sura) و ضد نور (asura) دو قطب لازم هستي محسوب مي‌شوند.

آفرينش

اساس تنزل وجود به مرتبه هستي مادي، سنتزي است كه تز و آنتي تز آن، ايزدان و اهريمنان بوده اند. در علم الاساطير هندو، در باب آفرينش جهان به داستاني زيبا و عميق – ليكن به زباني روايي و عامه فهم – برمي خوريم كه بر همين مضمون دلالت دارد. داستان از اين قرار است كه در ابتدا، هستي در دل آب هاي بي كران كيهاني – كه آن را «اقيانوس شيري» (Milky Ocean) خوانده اند - پنهان و در خفا بود. همه موجودات عالم معنا، از ايزدان گرفته تا اهريمنان از اين وضعيت ناراضي و آشفته احوال بودند (چرا كه صفات خير و شر، تنها در مرتبه تجلي هستي، امكان بروز مي يابند، و ايزدان و اهريمنان، بدون وجود اين عرصه، موجوداتي عقيم شمرده مي شوند). در اين هنگام ويشنو (Vishnu)، خداي خدايان، چاره اي انديشيد؛ در دم، خود را به صورت لاك پشت غول پيكر در آورد و به قعر اقيانوس فرو شد. آنگاه كوه ماندارا (Mount Mandara) را كه محور جهان بود بر دوش خود استوار داشت. ايزدان در يك سو و اهريمنان در سوي ديگر كوه قرار گرفتند. آن ها جسم ماري اساطيري به نام واسوكي (Vasuki) را چون ريسماني محكم برگرد ستون مركزي پيچيدند و به تناوب از هر سو كشيدند. با اين كشش متناوب، تلاطمي در اقيانوس كيهاني پديد آمد و در نتيجه اين حركت – همان طور كه حركت مشك دوغ، كره را به سطح مايع مي آورد اجزا هستي نيز به سطح اقيانوس آمدند، و بدين ترتيب جهان به مرتبه تجلي و ظهور رسيد. (تصوير 12)

 

تصوير 12- تلاش ایزدان و اهریمنان به اتکای ویشنو، برای نجات جهان از قعر اقیانوس کیهانی و رسانیدن آن به سطح ظهور و تجلی.

اين داستان، توصيفي از كشمكش ضروري و گريزناپذير نيروهاي مثبت و منفي هستي است. همانطور كه در صفحه شطرنج، ضرورتاً دو سپاه سفيد و سياه روبه روي هم قرار دارند و با غيبت هر يك از دو طرف، امكان ادامه بازي ممكن نخواهد بود، شطرنج هستي نيز براي شروع و ادامه بازي وجود نياز به كشاكش اين دو قطب دارد.

اين مرتبه از آفرينش مربوط به خلق عالم محسوس مي شود؛ آشكار است كه پيش از اين مرتبه نيز آفرينش در مرتبه اي والاتر جريان داشته، چرا كه ايزدان و اهريمنان كه خود مخلوقات برتر عالم محسوب مي شوند – در اين مرتبه حضور دارند.

در داستان آفرينش خدايان، باز هم ويشنو محور قرار گرفته است. در ميان خدايان كثير هند، سه ايزد مرتبه اي رفيع تر از همه دارند. اين سه ايزد والا مرتبت عبارتند از : ويشنو (ايزد محافظ كائنات)، بر هما[10](خداي خلقت) و شيوا[11] (ايزد نابود كننده). اين تركيب را تثليث هندويي نيز مي نامند. در اذهان خود گرفته به تفكر رايج خطي و سير پلكاني منطقي، خلقت (برهما) در مرتبه اول قرار مي گيرد و پس از آن بقا (ويشنو) و فنا (شيوا) مسلسل وار ظاهر مي شوند. اما در نگرشي عميق تر و وسيع تر، دو ركن و دو قطب اساسي عالم، بقا (وجهه وجودي) و فنا (وجهه عدمي) انگاشته مي شوند. و چون خلقت، در مرتبه مفعولي با ممكن الوجود ارتباط دارد و ممكن الوجود (مخلوقاتي كه وجودشان متكي به ذات خود نيست) در قياس با بقاي مطلق و فناي مطلق در مرتبه دون تري قرار مي گيرد. لذا مي بينيم كه در تثليث هندويي دو قطب اصلي تر را ويشنو و شيوا تشكيل مي دهند. و باز از ميان اين دو، ايزد محافظ كائنات (ويشنو) كه به جنبه وجودي هستي مربوط است – و با انسان و ديگر موجودات جهان، كه نيازمند به حفاظت هستند، رابطه ملموس تري دارد مسند رفيع تري را اشغال مي نمايد.

علم الاساطير هند، برهما (خداي خلقت) را زاده ويشنو معرفي مي كند. مطابق حكايت هاي اساطيري، ويشنو در حالي كه بر جسم پيچ در پيچ ششا[12] (مار جاودانگي) آرميده، از نافش گل نيلوفري جوانه مي زند و از شكفته شدن اين گل، برهما پديد مي آيد. در تصوير 13، داستان آفرينش بر هما مجسم شده است. شخصيت اصلي اين نقش برجسته سنگي، يعني ويشنو، در حال آرميدن بر جسم نرم و پيچ در پيچ ششا، تصوير شده است. در وسط بالاي تصوير، گل نيلوفري را كه برهما بر آن نشسته مي بينيم. ناف ويشنو كه محل رويش اين گل نيلوفر است نقطه مركزي تصوير را مشخص مي كند. اين نقطه همان محور اصلي ماندالا است كه تمام نيروهاي جهان به آن متكي هستند. در نوع قرار گرفتن جسم پوروشا (اولين قرباني) در قربانگاه (واستوپوروشا ماندالا) نيز مي توان همين رابطه را مشاهده كرد (تصوير 8). در اينجا نيز ناف پوروشا مركز و محور طرح قرار گرفته است.

ماندالاهاي فرد به طبقه كشاتريا[13] (سلحشوران و پادشاهان) منسوب اند. اين گروه پس از برهمن ها، بالاترين رتبه را در نظام طبقاتي تكويني هندويي دارا هستند. اين دو طبقه (برهمن ها و كشاترياها) را مي توان اركان هر اجتماع كامل و سالم انساني دانست.

روحانيون (برهمن ها) قدرت دين و پادشاهان و سلحشوران (كشاترياها) قدرت دنيا را در دست دارند. مقام پادشاهي بالاترين مقام اجتماعي و مادي است و آغاز فرديت شمرده مي‌شود؛ فرديتي كه مايه قوام و نظام جوامع تلقي مي شود. در مرتبه معنويت، كه همه چيز به توحيد متصل است، فرديت بي معناست چرا كه فرديت تنها در عالم كثرات معني مي‌دهد.

اما در مرتبه تجلي، كه همان وادي جلوه هاي كثير است، فرديت به عنوان عامل ايجاد وحدت، ضرورت مي يابد. اين است كه حتي ويشنو، در كامل ترين جلوه زميني خود، در قالب يك شاهزاده اي به نام راما چندرا (Rama chandra) از طبقه كشاتريا[14] ظاهر مي شود. 

«بودا» نيز، كه در نظام ديني هندو تجلي نهم ويشنو مصرفي شده، خود شاهزاده بوده است.

در ماندالاي فرد، محور مركزي (كه در ماندالاي زوج نقطه بود) به مربع تبديل مي شود. در ماندالاهاي زوج، 4 مربع مركزي و در ماندالاهاي فرد، 9 مربع مركزي به جايگاه استقرار جنين طلايي، يا تخم و جرثومه نوراني عالم اختصاص يافته اند.

ماندالاها در نوع گسترده تر و پيچيده تر خود تا 1024 خانه (32*32) قابل بسط هستند. در ماندالاهاي مربوط به ساخت معابد، ناحيه مركزي ماندالا (4 يا 9 خانه) به «رحم معبد»‌ شهرت دارد و مكان و مقام رب الارباب است. در اطراف اين مركز، 12 مربع را به جايگاه خدايان وقف مي نمايند. مختصات اين 12 جايگاه براساس 8 جهت فضا (تصوير 14) تعيين مي گردد. بر گرد اين 12 ايزد، 3 2 ايزد فرعي تر كه معرف گردش ايام و چرخش زمان هستند قرار مي گيرند؛ 28 ايزد با روزهاي ماه قمري مربوطند، و 4 ايزد باقي مانده، متولي نقاط تحويل بروج سماوي و اعتدال شب و روز هستند.[15] واستوپوروشا ماندالا نموداري خطي از كيهان است كه دور شمسي و قمري را كه ضرباهنگ متفاوتشان پديد آورنده تنوعات بي شمار است – تنظيم مي كند. خورشيد و ماه، نرينه و مادينه هستند، و مادام كه اين دو، از عطش وصال سيراب نشده و به يگانگي نرسيده اند، اين جهان برقرار خواهد بود.

   

تصویر 13- پیکره سنگی ویشنو که در پایان یک دوره جهانی، بر جسم بی پایان ششا آرمیده است. معبد داس اوتارا، دثوگره (Deogarh)، هند مرکزی، قرن هفتم میلادی.

تصوير 14- هشت جهت جغرافیایی در ماندالا معرف هشت نیروی آسمانی است که انسان (عالم صغیر) را- که در انجام مناسک پالایش نفس، خود را به مرکز ماندالا، و در نتیجه یگانگی با عالم کبیره رسانده- مورد حمایت خود قرار میدهد.

 



[1] Sanders, E. Dale, Buddbist Mandalas, Ency of Religion, edited by M. Ehadc v.9.p.155.

[2] دوره رواج وداها. وداها كتب مقدس هند باستان هستند كه در قالب نظم و نثر تدوين شده و حاوي سرودهايي در مدح خدايان او راد جادويي و دستور العمل اجراي مناسك مي‌باشند.

[3] Gaeffke P.Mandalas, Eney of Religion edited by M, Bliade, vol 9. p.153.

[4] lndus Valley civilization

[5] Mohenjodaro ، از شهرهاي مهم شدن دره سند است. اين شهر باستاني در كشور كنوني پاكستان قرار گرفته و اكتشافات انجام شده و آثار به دست آمده از آن نقش مهمي در دانش امروز ما نسبت به فرهنگ و تمدن كهن شبه قاره هند دارد.

[6] ترديدي نيست كه استفاده گسترده از سواستيكا، به عنوان يك نماد ديني در ميان آرييان شبه قاره رواج داشته و حتي امروز نيز نزد هندوان رايج است و به وفور بر روي معابد و منازل و اشيا ديني يافت مي شود. اما يافت شدن شكل مذكور در بناهاي باستاني مكزيك، پرو، و حتي گور پشته (burial Mound) هاي پيش از تاريخ آمريكاي شمالي به اين نماد هويتي جهاني و فرا منطقه اي مي دهد.

[7] اولين اشاره به پوروشا در كتاب مقدس ريگ ودا (‌Rigveda 10.90) آمده است. هويت پوروشا (شخص اول) در برخي موارد با Atman (روح فردي) و Brahman (روح كلي هستي) تداخل مي يابد.

[8] اين نام متشكل از سه بخش است واستو (Vastu) به معناي وجود جسماني، پروشا (pursha) يا اصل والا و منشا كيهان، و ماندالا (Mandala) به معناي شكل هندسي چند ضلعي بسته.

[9] برهمن ها بالاترين طبقه از طبقات چهارگانه هند هستند و قشر كاهنان و روحانيون را تشكيل مي دهند. سه طبقه ديگر عبارتند از : «شاهان و سلحشوران» (كشاترياها)، «تجار و صنعتگران» (وايشياها) و «خدمه و نوكران» (شودراها)

[10] Brahma

[11] shiva

[12] sesa (ششا) نام ماري است كه بستر ويشنو شمرده مي شود. جسم پيچ در پيچ ششا نمادي است از اقيانوس اوليه كيهاني. پهنه اين اقيانوس شيري همان پهنه بي شكل و بي پايان اوليه است كه بارور اين جهان بوده و سيارات و فضا و كيهان از آن پديد آمده اند. نام ديگر اين مار آنانتا (Ananta) به معناي بي انتهاست كه اشاره به امتداد نامحدود زمان دارد.

[13] kshatrya

[14] بنابر علم الاساطير متاخر هند، ويشنو – ايزد محافظ كائنات در هر دوره اساطيري جمعاً 10 بار و هر بار با هياتي متفاوت، جسمي زميني اختيار مي كند، و در پهنه ملموسات به اصلاح نظام هستي و استقرار موازين خدايي همت مي گمارد. تجلي هفتم ويشنو بر روي زمين در كالبد شاهزاده اي متقي به نام راما چندرا است. كتاب مقدس و حماسي «رامايانا‌» داستان زندگي، حماسه رشادت ها و حكايت جنگ هاي اين شاهزاده دلير با نيروهاي اهريمني است. هندوها «راما چند را» را تجلي تمام و كمال خداوند بر روي زمين مي دانند.

[15] khanna. M. yantra P. 144, London 1994.

Read 2818 times